آخرین روز
مثل آخرین روز ماه رمضون ، اون لحظه های نزدیک اذان ؛ مثل یه ساعت مونده به امتحان نهایی ؛ مثل لحظه های آخر حضور تو بین الحرمین ؛ مثل وداع با حرم امام رضا ؛ اون لحظه ها که دو قدم یکبار و تا جایی که چشم یاری میکنه بر میگردی و چشم به گنبد طلایی آقا می دوزی ؛ حس عجیبی دارم ؛ مثل تمام این دوران که سرشار از حسهای عجیب بود ، تمام روزهایی که کم کم تو وجودم رشد کردی و پا گرفتی ؛ از اولین حرکتت تا الان که می دونم و شناختم چه زمانی چه عکس العملی داری ؛ قلمبه شدن هات ، موج زدن هات ، کوبیدن هات و دردهایی که این 10 شب...
نویسنده :
نجمه
19:12